امان از جدایی

ققنوس غریب با خنده

امان از جدایی

ققنوس غریب با خنده

آخرین برگ سفرنامه ی باران این است. که زمین چرکین است

 همیشه نگاهت را دوست دارم

فرارهای کودکانه اش را

آن گاه که باران را میزبانی می کند

 

مردی دختر سه ساله ای داشت . روزی مرد به خانه  امد و دید که دخترش گران ترین کاغذ زرورق کتابخانه اورا  برای آرایش یک جعبه کودکانه هدر داده است . مرد دخترش  را به خاطر اینکه کاغذ زرورق گرانبهایش را یه هدر داده  است تنبیه کرد و دخترک آن شب را با گریه به  بستر رفت وخوابید . روز بعد مرد وقتی از خواب بیدار  شد دید دخترش بالای سرش نشسته است و ان جعبه زرورق  شده را به سمت او دراز کرده است .مرد تازه متوجه  شد که آن روز ،روز تولش است و دخترش زرورق ها  رابرای هدیه تولدش مصرف کرده است . او با شرمندگی دخترش  رابوسید و جعبه رااز او گرفت و در جعبه را باز  کرد اما با کمال تعجب دید که جعبه خالی است مرد  بار دیگر عصبانی شد به دخترش گفت که جعبه خالی هدیه  نیست وباید چیزی درون آن قرار داد . اما دخترک با  تعجب به پدر خیره شد وبه او گفت که نزدیک به  هزار بوسه در داخل جعبه قرار داده است تا هر وقت  دلتنگ شدباباز کردن جعبه یکی از این بوسه ها را مصرف  کند 
می گویند پدر آن جعبه را همیشه همراه خودداشت و  هرروز که دلش می گرفت درب آن جعبه راباز می کرد  وبه طرز عجیبی آرام می شد. هدیه کار خود را کرده  بود.

 

در تنگنای تنهایی تنها مانده ام و در این تنهایی صدایی جز سکوت همراهم نیست.

می ترسم از آوای بی هیاهوی بی تو بودن.در این روزهای صد باره مردن اما شعر هم سراغی از من نمی گیرد.بی تو هیچ کس به سراغم نمی آید.

 

هنو میشه تو چشات خیلی چیزا رو تازه کرد
میشه با گرگر دستای تو خیلی کارا کرد
میشه تو چشمای تو گم شدو مرد
میشه دریارو به بغض تو سپرد
میشه با چشم تو رنگارو شناخت
میشه بهترین ترانه ها رو ساخت
نگو دیره من از این فاصله ها بدجوری گریم می گیره
نگو دیره من از این بی خودیا بدجوری گریم می گیره
آره گریم می گیره

میشه هر قصیده رو با چشم تو اندازه کرد
میشه تو چشمای تو قدیمی ها رو تازه کرد
همه کاشی کاریا خرابه ها
همه ماشین دودیا مثنویا
میشه فریاد زد رفت تا ته دشت
میشه دریا شدو از خشکی گذشت
نگو دیره من از این فاصله ها بدجوری گریم می گیره
نگو دیره من از این بی خودیا بدجوری گریم می گیره
آره گریم می گیره.

 

من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم

 

ماه روشن تمام نما در کرانه های کبود آسمان چون مردمک چشم توست.

تک ستاره ای همراه ماه من است تا تنها نباشد اما من از ستاره ام دورم.

راستی یادم آمد که سهراب می گفت : یاد من باشد تنها هستم

  ماه بالای سر تنهاییست.

اما همچون همه ی ثانیه ها بی تو تا تو لحظه کشی می کنم

 

پشت خواب مرداب، باغ خیس از مهتاب
ته آواز من، تیله های روشن
دخترک بیا نترسیم ، دخترک
بیا دریا رو بدزدیم ، دخترک
نگو نه ، نه ، نه ...

دم عطر لیمو، سر حرفی خوشبو
گوشه ی موجی دنج، دو قدم تا نارنج
لب داغ لاله، بغل چمخاله
زیر ابری ساده، غزلی افتاده
دخترک بیا نترسیم ، دخترک
بیا دریا رو بدزدیم ، دخترک
نگو نه ، نه ، نه ...

لب آهِ آهو ،آخر آلبالو
زیر چتری از یاس پای کوه الماس
پای خیس پارو، وسط متل قو
آخر شهریور، هتل بابلسر
دخترک بیا نترسیم ، دخترک
بیا دریا رو بدزدیم ، دخترک

 

موی عروسک آزاد
پر شاپرک آزاد
گوشواره های گیلاس
از پشت عینک آزاد
لحظه تردید آزاد
آواز تبعید آزاد
از چلستون و بیستون
تا تخت جمشید آزاد
دوباره و دوباره
رویای نیمه کاره
اما چه فایده داره
رویای نیمه کاره

پیرهن گلدار آزاد
خنده بسیار آزاد
گیس بافته چل گیس
چون سیم گیتار آزاد
زنگ نقاشی آزاد
هرجور که باشی آزاد
بر کاغذ و بر دیوار
هر چی نوشتی آزاد
دوباره و دوباره
رویای نیمه کاره
اما چه فایده داره
رویای نیمه کاره

موی عروسک آزاد
پر شاپرک آزاد
گوشواره های گیلاس
از پشت عینک آزاد
لحظه تردید آزاد
آواز تبعید آزاد
از چلستون و بیستون
تا تخت جمشید آزاد
دوباره و دوباره
رویای نیمه کاره
اما چه فایده داره
رویای نیمه کاره
دوباره و دوباره
رویای نیمه کاره
اما چه فایده داره
رویای نیمه کاره